جزیره دلتنگی

دلنوشته

دوست دارم فقط همین

جزیره دلتنگی

مدتی هست
که هر روز غروب،
دلم آرام ندارد.
مدتی هست،
که آواز و ترانه،
انگار،
پیش من بی رنگ است.
مدتی هست،
پریشانی من،
رنگ تنها شدن است.
رفتن و از همه بگسستن و
دلگیر شدن.
من دلگیر،
تو را میخواهم،
که ترانه بشوم.
من دلتنگ،
تو را میخواهم
که پر از صحبت عشق
در خانه ام بکوبی تو و مهمان بشوی.
من تنها
امشب
و هراسانم از این بیباکی،
که تو را رنجه کند،
که تو را دورتر از این بکند،
زدر خانۀ من.
مدتی هست آری،
که تو از من سیری،
که من از تو دورم.
و چراغ شب من خاموش است.
و چراغ دل من....



+ هک شده در: 12 / 9 / 1388برچسب:,ساعت 3 ازقلب گلبرگ |