دلنوشته

دوست دارم فقط همین

مهربون من

حيف كه نمي تونم دستات و بگيرم مهربون من وگرنه ديگه ولشون نمي كردم

حيف حيف كه نمي تونم كنارت بشينم اگه مي شود ديگه هرگز از جام تكون نمي خوردم حتي اگه پاهام خواب ميرفت!

حيف كه نمي تونم بهت بگم كه چقدر به ديدنت عادت كردم مهربون من!

افسوس و صد افسوس كه دستم به دل گرم ومهربونت نمي رسه كه اگر ميرسيد تو ديگه رنگ دلت رو هم نمي ديدي!

واقعا حيف كه تو با اينهمه مهربوني واينهمه عشق،

دوستم نداري مهربون من !

واقعا حيف كه تو مهربون من نيستي،

خيلي حيف مهربون من!

+ هک شده در: 25 / 2 / 1389برچسب:,ساعت 3 ازقلب گلبرگ |

فصل طرب

دست افشان بسر كوي نگار آمده ام

پاي كوبان ز پي نغمه تار آمده ام

حاصل عمر اگر نيم نگاهي باشد

بهر آن نيم نگه با دل زار آمده ام

باده از دست لطيف تو در اين فصل بهار

جان فزايد كه دراين فصل بهار آمده ام

مطرب عشق كجا رفته در اين فصل طرب

كه بعشق و طربش باده گسار آمده ام

در ميخانه گشائيد كه از مسلخ عشق

بهواي رخ آن لاله عذرا آمده ام

جامه زهد دريدم رهم از دام بلا

باز رستم ز پي ديدن يار آمده ام

بتماشاي صفاي رخت اي كعبه دل

بصفا پشت وسوي شهر نگار آمده ام

+ هک شده در: 14 / 2 / 1389برچسب:,ساعت 3 ازقلب گلبرگ |

نيست او را

سري دارم که سامان نيست او را

به دل دردي که درمان نيست او را

به راه انتظارم هست چشمي

که خوابي هم پريشان نيست او را

به عشق از گريه هم ماندم چه جويم

باران از کشتي که ياران نيست او را

فرامش کرد عمرم روز را ز اينک

شبي دارم که پايان نيست او را

خط نو خيز و لب ساده از آنست

خوش آن مضمون که عنوان نيست او را

ز خسرو رخ مپيچ ار گشت ناچيز

خيالي هست گرجان نيست او را

+ هک شده در: 5 / 2 / 1389برچسب:,ساعت 3 ازقلب گلبرگ |

روي دوست

عمر به پايان رسيد در هوس روي دوست

برگ صبوري کراست؟ بي رخ نيکوي دوست؟

گر همه عالم شوند منکر ما گو شويد

دور نخواهيم شد ما ز سرکوي دوست ؟

قبله اسلاميان کعبه بود در جهان

قبله‌ي عشاق نيست جز خم ابروي دوست

اي نفس صبح‌دم گر نهي آنجا قدم

خسته دلم رابجو در شکن موي دوست

جان بفشانم زشوق در ره باد صبا

گربرساند بما صبح دمي بوي دوست

روز قيامت که خلق روي به هر سو کنند

خسرو مسکين نکرد ميل بجز سوي دوست

خصم بسي طعنه زد دوست بسي پند داد

چشم به سوي تو بود گوش بديشان نرفت

بوسه به قيمت دهد جان ببرد رايگان

قيمت بوسيش هست منت جانيش نيست

+ هک شده در: 4 / 2 / 1389برچسب:,ساعت 3 ازقلب گلبرگ |

عاشق ديدار

کيست کاندر دو جهان عاشق ديدار تو نيست        کو کسي کو به دل و ديده خريدار تو نيست

دور کن پرده ز رخسار و رقيب از پهلو                             که مرا طاقت ناديدن ديدار تو نيست

در تو حيرانم و آنکس که ندانست تو را              وندر آن کس که بدانست و طلب کار تو نيست

در طلب کاري گلزار وصالت امروز نيست                     راهي که درو پاي من و خار تو نيست

شربت وصل تو را وقت صلاي عام است        ز آنکه در شهر کسي نيست که بيمار تو نيست

من به شکرانه‌ي وصلت دل و جان پيش کشم           گر متاع دل و جان کاسد بازار تو نيست

در بهاي نظري از تو بدادم جاني                               بپذير  از من اگر چند سزاوار تو نيست

وصل تو خواستم از لطف تو روزي، گفتي                چون مرا راي بود حاجت گفتار تو نيست

سيف فرغاني از تو به که نالد چون هيچ               کس ندانم که درين شهر گرفتار تو نيست

+ هک شده در: 3 / 2 / 1389برچسب:,ساعت 3 ازقلب گلبرگ |

ناليدن

دوست مي‌دارم من اين ناليدن دلسوز را

تا به هر نوعي که باشد بگذرانم روز را

شب همه شب انتظار صبح رويي مي‌رود

کان صباحت نيست اين صبح جهان افروز را

وه که گر من بازبينم چهر مهرافزاي او

تا قيامت شکر گويم طالع پيروز را

گر من از سنگ ملامت روي برپيچم زنم

جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز

کامجويان را ز ناکامي چشيدن چاره نيست

بر زمستان صبر بايد طالب نوروز را

عاقلان خوشه چين از سر ليلي غافلند

اين کرامت نيست جز مجنون خرمن سوز را

عاشقان دين و دنياباز را خاصيتيست

کان نباشد زاهدان مال و جاه اندوز را

ديگري را در کمند آور که ما خود بنده‌ايم

ريسمان در پاي حاجت نيست دست آموز را

+ هک شده در: 2 / 2 / 1389برچسب:,ساعت 3 ازقلب گلبرگ |