خم را بگشا به روی مستان
بیزار شو از هوا پرستان
از من بپذیر رمز مستی چون طفل صبور ،در دبستان
آرام ده گل صفا باش چون ابر بهار در گلستان
تاریخچه جمال او شو بشنو خبر هزار دستان
بردار پیاله و فرو خوان بر می زدگان وتنگ دستان
ای نقطه عطف راز هستی
برگیر ز دوست،جام مستی
من شاهد شهر آشنایم من شاهم وعاشق گدایم
فرمانده جمع عاشقانم فرمان بر یار بی وفایم
ازشهر گذشت نام وننگم بازیچه دور وآشنایم
مست از قدح شراب نابم دور از بر یار دلربایم
سازنده دیر عاشقانم بازنده رند بی نوایم
این نغمه بر آمد از روانم از جان و دل و زبان ونایم
ای نقطه عطف راز هستی
بر گیر ز دوست جام مستی
رازی است درون آستینم رمزی است برون ز عقل ودینم
در زمره عاشقان سر مست بی قید ز عار صلح وکینم
در جرگه طیر آسمانم در حلقه نمله زمینم
در دیده عاشقان چنانم در منظر سالکان چنینم
دلباخته جمال یارم وارسته ز روضه برینم
با غمزه چشم گلعذاران بیزار ز ناز حور عینم
گویم به زبان بی زبانی در جمع بتان نازنینم
ای نقطه عطف راز هستی
بر گیر ز دوست جام مستی
برخاست ز عاشقی صفیری می خواست ز دوست دستگیری
اورا به شرابخانه آورد تا توبه کند به دست پیری
از عشق دگر سخن نگوید تا زنده کند دلش فقیری
درویش صفت اگر نباشی از دوری دلبرت بمیری
میخانه نه جای افتخار است جای گنه است و سربزیری
با عشوه بگو به جمع یاران آهسته ولیک با دلیری
ای نقطه عطف راز هستی
بر گیر ز دوست جام مستی
ای صوت رسای آسمانی ای رمز ندای جاودانی
ای قله کوه عشق وعاشق وی مرشد ظاهر ونهانی
ای جلوه کامل انا الحق در عرش مرفع جهانی
ای موسی صعق دیده در عشق از جلوه طور لا مکانی
ای اصل شجر ظهوریاز تو درپرتو سرمدانی
بر گوی به عشق سر لاهوت در جمع قلندران فانی
ای نقطه عطف راز هستی
بر گیر ز دوست جام مستی
ای دور نمای پور آزر نادیده افول حق ز منظر
ای نار فراق بر تو گلشن شد برد وسلام از تو آذر
بردار حجاب یار از پیش بنمای رخش چو گل مصور
از چهره گلعذار دلدار شد شهر قلندران منور
آشفته چه گشت پیچ زلفش شد هر دو جهان چو گل معطر
بر گوش دل و روان درویش بر گوی به صد زبان مکرر
ای نقطه عطف راز هستی
ای نقطه عطف راز هستی
بر گیر ز دوست جام مستی
در حلقه سالکان درویش رندان صبور دوراندیش
راهب صفتان جام بر کف آن می زدگان فارغ از خویش
در جمله زاهدان و می نوش در صورت عالمان و بد کیش
در بر راه رسیدن به دلدار بیگانه بود ز نوش یا نیش
فارغ بود از جهان به جامی در خلوت می خواران دلریش
فریاد زند ز عشق ومستی بر پاک دلان مرده از پیش
ای نقطه عطف راز هستی
بر گیر ز دوست جام مستی