تو هستي يا خيال ؟
*
نمي دانم كه هستي ؟
نمي دانم چه هستي ؟
*
دو چشم شعر من پيش تو كورست
زبان شعر من پيش تو لالست
لبانت لاله ي سرخ جنونست
نگاهت بيشه ي سبز شمالست.
نمي دانم كه در انديشه ي من
تو هستي يا فريب است
تو هستي يا خيال است.
*
نمي دانم كه هستي ؟
نمي دانم چه هستي ؟
*
اگر باد گل افشان بهاري
وزد بر سينه ي دشت
خزد بر دامن باغ
زهر گلبن زهر گلدان گلخيز
گل نسرين زهر رنگ
به سويم هديه آرد
به اندام تو سوگند
چو نسرين تنت يك گل ندارد.
*
اگر گوهر شناسي در دل ماه
هزاران قطعه الماس سيه را
به دست دختران آسماني
درون جام لبريز از شرابي
بشويد
نشاند بر نگيني روشن از نور
سپس در حلقه ي گل ها گذارد
به چشمان تو سوگند
كه از چشم تو گيراتر ندارد.
*
اگر در خلوت شب
شراب بوسه از لب هاي مهتاب
به گلبرگ سپيد نسترن ها
به آرامي ببارد
وزدست باد برگي نسترن را
به صد وسواس و ذوق و ريزه كاري
سحرگه بر حرير نرم مهتاب
نگين آسا بكارد
به لبخند تو سوگند
چو مخمل هاي چال گونه هايت
رهاوردي كه جان بخشد ندارد.
*
نمي دانم كه هستي ؟
نمي دانم چه هستي ؟
دو چشم شعر من پيش تو كورست
زبان شعر من پيش تو لالست
لبانت لاله ي سرخ جنونست
نگاهت بيشه ي سبز شمالست.
نمي دانم كه در انديشه ي من
تو هستي يا فريب است
تو هستي يا خيال است.
******************
سهراب سپهري
******************