می خواهمت آنگونه که جانم نفس را
آری تورا تنها ودیگر هیچ کس را
می خواهم این تب را که افتاده به جانم
می خواهم آری این هوس را این هوس را
در بند چشمان تو زندانی است جانم
همچون نفس می خواهم اما این قفس را
می خواهمت شیرین من با ترش روییت
من آرزو دارم همین طعم ملس را
چیزی درونم با تو روییدن گرفته
باید چشیدن میوه ی این حس گس را
با کعبه ی چشمان تو راهی نمانده
قربانی این کعبه می خواهم نفس را