دلنوشته

دوست دارم فقط همین

دلم برایت تنگ می‌شود
و مغزم
هر روز، خورشید نزده
یاخته‌هایش را با فکر تو نرمش می‌دهد؛
تا شب،
و تا روز بعد،
و روزهای بعد.
باید سلول‌های مغزم را،
هر چند کوتاه،
هر چند کم،
پیش معتمد شهر، بگذارم به امانت.
چه می‌دانستم
آن دخترکی که پیشت گذاشتم،
سال‌ها پیش،
یک، دو، یا سه،
نه فقط قلب مرا،
که سلول‌های مغز را
نیز در کولهء خود جا داده است.



+ هک شده در: 16 / 11 / 1388برچسب:,ساعت 3 ازقلب گلبرگ |