پرنده ی خسته ی من از زندگی خسته نباش
تو این غبار زندگی امیدبه فرداداشته باش
یه روز برایه همیشه سختی به پایون میرسه
فقط تو توی این غزل جایه خودت روداشته باش
نذار که دل اسیر این غصه و ماتم بمونه
هرجاکه میری غصه ها برات ترانه بخونه
که این خدای مهربون همیشه با ما می مونه
هر جا که میری برا تو از در رحمت می خونه
اگه که دست روزگار سیاه مثل رنگ شب
ولی بدون دست خدا همیشه هست حتی تو شب
بیا که دست به دست هم همیشه و برای هم
پر بکشیم به ا سمون پیش خدای مهربون
این رو بدونیم که خدا دلامونو کرده نشون