داغ تو
مرا داغ تو بر جان يادگار است
فدايش باد جان چون داغ يار است
اگر جان ميرود گو رو غمي نيست
تو باقي مان که مارا با تو کار است
تمناي دلم کردي و دادم
بفرما گر تمناي دگر هست
اشارت کردي از ابرو به خونم
مرا باري مبارک شد جمالت
چو زنبور سيه گرد سر گل
بگردم بر سرت بيخود ز بويت
زلف تو سيه چرا است ؟ ما ناک
بسيار در آفتاب گشتست
صبر و دل و نام و ننگ ما بود
عشق آمد و هر چهار برخاست
تلخي نشنيدم از لبت هيچ
يا خود مي تو هنوز قند است؟
خامان پنهان دهند پندم
با سوختهيي چه جاي پند است؟
جان در خم زلف تست بنماي
تا بنگرمش که در چه بند است؟
تا خط تو نودميد گل را
بر سبزه هزار ريشخند است؟
خواهم سر سرو را ببرم
گر قد تو يک سري بلند است؟
زلفت سرو پا شکسته زان است
کز سرو بلند اوفتادست