آئی
كار گل زار شود گر تو به گلزار آئى
نرخ يوسف شكند چون تو به بازار آئى
ماه در ابر رود چون تو برآئى لب بام
گل كم از خار شود چون تو به گلزار آئى
شانه زد زلف جوانان چمن باد بهار
تا تو پيرانه سر اى دل به سر كار آئى
اى بت لشگرى اى شاه من و ماه سپاه
سپر انداخته ام هرچه به پيكار آئى
روز روشن به خود از عشق تو كردم شب تار
به اميدى كه توام، شمع شب تار آئى
چشم دارم كه تو با نرگس خواب آلوده
در دل شب به سراغ من بيدار آئى
مرده ها زنده كنى گر به صليب سر زلف
عيسى من به دم مسجد سردار آئى
عمرى از جان بپرستم شب بيمارى را
گر تو يك شب به پرستارى بيمار آئى