خبر ز تو
بگو بگو
بگو به من
مگر چه ديده اي ز من
بگو به من
تو خوب من
چرا ؟ چرا؟
مگر چه كرده ام به تو ؟
ببين كه گلشن وجود من
چگونه تشنه ي بهار توست
مگر اميد من ، رسيدن ، وصال توست
بگو بگو
قسم به جان تو
به رويش ستاره ها
به ماه ، كهكشان و راه آن
قسم به شب ، به روز
به ظلمت شبانه ام
به كلبه ي خرابه ام
قسم به روح پاك خود
كه چون نسيمي از سحر
به روح پر شرر زند
مرا نمي رسد خبر
ز فطرت درون تو
بگو ، بگو ، مگر چه كرده ام به تو؟