آیینه

دلنوشته

دوست دارم فقط همین

آیینه

 

ناگزیر از سفرم ، بی سر و سامان چون باد

به " گرفتار رهایی " نتوان گفت : آزاد

 

کوچ تا چند ؟! مگر می شود از خویش گریخت؟

"بال"  تنها غم  غربت  به  پرستوها  داد

 

اینکه مردم نشناسند تو را غربت  نیست

غربت آن است که " یاران " ببرندت از یاد

 

عاشقی چیست ؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر

نه من از قهر تو غمگین  ، نه تو از مهرم  شاد

 

چشم  بیهوده  به  آیینه  شدن  دوخته ای

اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد ...



+ هک شده در: 2 / 11 / 1389برچسب:,ساعت 3 ازقلب گلبرگ |