خوشترست
عشق تو از ملک جهان خوشترست رنج تو از راحت جان خوشترست
خوشترم آن نيست که دل بردهاي دل در جان ميزند آن خوشترست
من به کراني شدم از دست هجر پاي ملامت به ميان خوشترست
دل به بدي تن زده تا به شود خوردن زهري به گمان خوشترست
وصل تو روزي نشد و روز شد سود نه و مايه زيان خوشترست
عمر شد و عشوه به دستم بماند دخل نه و خرج روان خوشترست
از پي دل جان به تو انداختيم بر اثر تير کمان خوشترست
کيسهي عمرم ز غمت شد تهي بيرمه مرسوم شبان خوشترست
اين همه هست و تو نه با انوري وين همه در کار جهان خوشترست