نيستم

دلنوشته

دوست دارم فقط همین

نيستم

رفتم ،مرا ببخش ومگو او وفا نداشت

راهي بجز گريز برايم نمانده بود

اين عشق آتشين پر از درد بي اميد

در وادي گناه وجنونم كشانده بود

رفتم كه ناتمام بمانم در اين سرود

رفتم كه با نگفته بخود آبرو دهم

رفتم مگو،مگو ،كه چرا رفت ننگ بود

عشق من ونياز تو وسوز وساز ما

از پرده خموشي وظلمت ،چو نور صبح

بيرون فتاده بود بيكباره راز ما

رفتم كه گم شوم چو يكي قطره اشك گرم

در لابلاي دامن شبرنگ زندگي

رفتم ،كه در سياهي يك گور بي نشان

فارغ شوم ز كشمكش وجنگ زندگي

من از دو چشم روشن وگريان گريختم

از خندهاي وحشي طوفان گريختم

از بستر وصال به آغوش سرد هجر

آزرده از ملامت وجدان گريختم

اي سينه در حرارت سوزان خود بسوز

ديگر سراغ شعله آتش ز من مگير

ميخواستم كه شعله شوم سر كشي كنم

مرغي شدم به كنج قفس بسته واسير

روحي مشوشم كه شبي بي خبر ز خويش

در دامن سكوت بتلخي گريستم

نالان ز كرده ها و پشيمان ز گفته ها

ديدم كه لايق تو وعشق تو نيستم



+ هک شده در: 10 / 11 / 1389برچسب:,ساعت 3 ازقلب گلبرگ |