فراقت
تو اگر می دانی دل من را چه کسی برد
بگو
من خودم میدانم با گناهش چه کنم
تو اگر می خواهی عشق خود را به تو ثابت بکنم
هیچ نگو
که خودت می دانی
جان خود را به وصالت هیچ و ساقط بکنم
تو خودت می دانی در فراقت
ثانیه سال شده
روشنی تار شده
شکر بودن بی تو اینک همگی آه شده
تو خودت می دانی
بی تو بودن سخت است
همه ی خواب و خیالم در فراقت
بی گل و بی رنگ است