برون آی
سلام
مهتاب سیمین روی
شبی چند، به دنبال نگاهت
نگاهم
آسمان را می شکافد
به ابرها می تازد
و آن ها را برون می راند
تا بیابد
چهره ی ماهت
به خورشید، بر می تابم
که هرآن ،راه خود در پیش گیرد
شب بیاید
که شاید باز بینم ماه خودرا
و گه گاهی که پنهانی،
دلم سخت می گیرد
چشمانم چشم انتظاراست.
برون آی
که می خواهم
دوباره باز بینم
چهره ی سیمن گون زیبایت.