آغاز عاشقانه ي مني

دلنوشته

دوست دارم فقط همین

آغاز عاشقانه ي مني

هر چيزي را آغازي است. و تو آغاز عاشقانه ي مني .

ابتداي بي بها نه ي تمام ترانه هاي غزل انگيزم.

 شروع شاعرانه ي دل دچارم . و تو هماني كه سالهاي

 سال در به در يافتنش كوچه به كوچه تمام ترانه ها

 را پرسه زدم تمام غزلها را جستجو كردم و

 هزاران هزار لحظه هارا به اميد يافتنت به انتظار

 نشستم . تو هماني كه گفتم با تو مي شود تا

سپيده سفر كرد . ميشود طعم غزل را از

 نگاهت چشيد و عطر صبح را از ناز چشمانت

 حس كرد . تو هماني كه مي شود شانه به شانه ات

 بال در بال كبوتران اميد تا مرز رويا رفت . 

هيچ ميداني ... وقتي به قداست چشمانت

ضريح نياز را پنجه ميزنم ...تمامي من شور

 دل انگيزي ميشود جاري در عمق آن نگاه ...

و وقتي  عشقم را خالصانه به مقدم مبارک

حضورت پيشکش ميکنم ؛ تاج حوايي خويش را 

 بر عشق تو مينهم .. ونردبان ملکه بودنم

را تا مرز بندگي و بردگيت تنازلي طي

 ميکنم . که تمامي انچه را در احساس  نهفته دارم

نثار قدم هايت در روزگارم کنم ... همه عمر

 زليخا وار در وفاي تو چشم بر اغيار بسته و

 خود را در حصارِ وابستگيم به تو... محصور

 ميکنم .. گويي که در زمين  مخلوق ديگر

  جز تو خلق نشده ... شهرزادي ميشوم در

شبهاي شمع و شور و شراب چشمانت ..

عشق تو هاله اي ميشود بدور احساسم و بازوانت

 قلعه اي تنومند که غريبه اي را به آن

راه نيست ...و من امنيت گمشده ام را در

آغوش تو جستجو ميکنم ... 

 و ترسي ازخماري فردايش نيست ...

 



+ هک شده در: 28 / 3 / 1390برچسب:,ساعت 3 ازقلب گلبرگ |