ناز پرورده عشق تو شدم ، جان مني
درد خود با كه گويم كه ، تو درمان مني
دين و دنيا و همه هستي من رفته به باد
هيچ سرمايه مرا نيست ، تو ايمان مني
ياد تو روشني ذهن پريشان من است
در شب تيره هجران ، مه تابان مني
كور دل بودم با عشق تو بينا شدم
روشني باد ترا ، اي كه تو چشمان مني
زنده كردم دل پژمرده به عشقت ،اي دوست
امشبي را كه در اين خانه تو مهمان مني