گاهی
در دلم جلوه کند پرتوماهی ، گاهی
روشن از ماه شود شام سیاهی ، گاهی
تا رود ز آتش ما دود به چشمان حسود
خوش بر آرم ز دل سوخته آهی،گاهی
تا که بر دامن تو نرم وسبک جای کنم
چون غباری بنشینم سر راهی ،گاهی
جز توام نیست نظر جانب دیگر چه شود
گر کنی سوی من از مهر نگاهی گاهی؟
داد من گر ندهی دست من و دامن شب
قطره ای اشک کند کار سپاهی ،گاهی
کاش باز اید و جرمم به نگاهی بخشد
وه چه جانبخش بود عفو گناهی ،گاهی
دعوی سیری و آهوی نگاهش عجب است
شیر گیر است "ادب"چشم سیاهی ،گاهی