بودن
عاشقي چيست مبتلا بودن با غم و محنت آشنا بودن سپر خنجر بلا گشتن هدف ناوک قضا بودن بند معشوق چون به بستت پاي از همه بندها جدا بودن زير بار بلاى او همه عمر آفتاب رخش چو رخ بنمود پيش او ذره ي هوا بودن به همه محنتي رضا دادن وز همه دولتي جدا بودن گر لگد کوب صد جفا باشي همچنان بر سر وفا بودن عشق اگر استخوانت آس کند سنگ زيرين آسيا بودن