دلواپس

دلنوشته

دوست دارم فقط همین

دلواپس

 دلواپس ترین دلواپسی دنیا

دلواپس چشمانت

کاشکی . . . 
در بیکران کرانه های رویایی این غروب دل سرخ

کمی هوای دلت به رنگ آبی بی کران کرانه های دلم بود

 کاشکی در بینهایت باورهایم تو بودی و رویای ماندنت .

دلتنگم
، دلتنگ

تمام فریادها

تمام یادها

تمام بنیادها

تمام بودنت

تمام دیدنت

تمام فریادهای نا همگون دنیای بی پروای ژرف بی احساس.

دلتنگ دلم

شاید که دیگر نیست دلی که در حوالی چشمانت به

خاک سپردی و رفتی که بمانی .

منتظرم ،

منتظر و خمارالوده یک تماشا

منتظر و چشم به راه يک بار ديدنت

اسیرم

اسیر رخوتی مبهم

اسير يک دلبستگي مبهم

اسير يک عشق يک طرفه

اسير يک دوست داشتن بي نهايت

کجاست شوری که شعری بیافرینم

امشب باز خود را به من رسانده ای . . .

به من رسیدی و بر فراسوی نگاهم چشم دوختی و خود

 را بر بلندای آزوهایت دیدی من در بدر چشمانت بودم و تو

دیده به دیدار چشمانم چشم می دوختی
کجاست یادم ؟ ،
به دنبالت ،
به دیدارت ،
به رویایت نمیدانم . . .
نمیدانم چنین بودن چگونه میتوان ماندن
نمی دانم کدامین یاد رویای زمین آرام گاهی میتواند

 باشدم در ظلمت رویای بی بنیاد نا آرام خونین دل .

اگر روزی به دیدارم قدم در تیره راهی سخت بنهادی

 بیا هم توشه راهت دل پر درد خونینم .

 



+ هک شده در: 6 / 12 / 1389برچسب:,ساعت 3 ازقلب گلبرگ |