دیدار

دلنوشته

دوست دارم فقط همین

دیدار

چه مي بينم ؟ خدايا ! باورم نيست

تويي : همرزم من ! هم سنگر من

چه مي بينم پس از يک چند دوري

که مي لرزد ز شادي پيکر من

تو را مي بينم و مي دانم امروز

همان هستي که بودي سال ها پيش

درين چشم و درين چهر و درين لب

نشاني نيست از ترديد و تشويش

تو رامي بينم و مي لرزم از شوق

که دامان ت را ننگي نيالود

پرندي پرتو خورشيد ، آري

نکو دانم که با رنگي نيالود

تو را مي دانم اي همگام ديرين

که چون کوه گران و استواري

نه از توفان غم ها مي هراسي

نه از سيل حوادث بيم داري

غروري در جبينت مي درخشد

نگاهت را فروغي از امديست

تو مي داني ، به هر جاي و به هر حال

شب تاريک را صبحي سپيدست

ز شادي مي تپد دل در بر من

به چشمم برق اشکي مي نشيند

بلي ، اشکي که چشمانم به صد رنج

فرو مي بلعدش تا کس نبيند

 



+ هک شده در: 26 / 4 / 1390برچسب:,ساعت 3 ازقلب گلبرگ |