دلنوشته

دوست دارم فقط همین

يك شبي مجنون نمازش را شكست

 

بي وضو در كوچه ليلا نشست

عشق آن شب مست مستش كرده بود

فارغ از جام الستش كرده بود

سجده اي زد بر لب درگاه او

پرزليلا شد دل پر وآه او

گفت يا رب از چه خوارم كرده اي

بر سليب عشق دارم كرده اي

جام ليلا را به دستم داده اي

و ندر اين بازي شكستم داده اي

نيشتر عشق به جانم مي زني

دردم از ليلاست آنم مي زني

خسته ام زين عشق دل خونم نكن

من كه مجنونم تو مجنونم نكن

مرد اين بازيچه دگر نيستم

اين تو ليلاي تو......من نيستم

گفت اي ديوانه ليلايت منم

در رگ پيدا وپنهانت منم

سالها با جور ليلا ساختي

من در كنارت بودم نشناختي

كردمت خواره صحرا نشد

گفتم عاقل ميشوي اما نشد

سوختم در غم يك ياربت

غير ليلا در نيامد از لبت

روز وشب اورا صدا كردي ولي

ديدم امشب با مني گفتم بلي

حال اين ليلا كه خارت كرده بود

درس عشقش بي قرارت كرده بود

مرد راهش باش تا شاهت كنم

صد چو ليلا كشته اي راهت كنم



+ هک شده در: 2 / 6 / 1388برچسب:,ساعت 3 ازقلب گلبرگ |