اي ريخته سوداي تو خون دل ما را
بي هيچ گناهي
بنواز دمي خسته شمشير جفا را
باري به نگاهي
باد سحر از روضه رضوان خبر آورد
امروز به گلزار
اي سروسامان هست مگر پيك صبا را
در كوي تو راهي
از حال پريشان كمالت خبري نيست
هيهات چه تدبير؟
آن كيست كه تقدير كند حال گدارا
در حضرت شاهي؟